بانوي صاحبدل

حرفهاي نگفته بانوي صاحبدل

امروز را با بوي تو اغازكردم

۹۱ بازديد
از نگاه كردن بهت فرار ميكردم حواسم رو پرت كردم خودم رو سرگرم كردم كلمات نامفهوم لابلاي كتابها صداي ازاردهنده ي بازيگرفيلم ،كه تو لپ تاپ پخش ميشه ورزشهاي سختي كه نصفه نيمه رها ميشه ....... تا امروز؛ كه نشد ، نتونستم ؛ رفتم سراغ عكسهات؛ بوسيدمت؛ بوئيدمت؛ اغوشيدمت؛ ..... امروز را با بوي "تو" اغاز كردم

من رو همينجوري كه هستم دوست داشته باش

۲۸۱ بازديد
اين روزها به خيلي چيزا فكر ميكنم ادمها به يه جايي از زندگي شون كه ميرسن ديگه جايي براي تصميمات اشتباه ندارن حداقل براي مني كه تو. دهه ي چهارم زندگي م دارم دست و پا ميزنم زماني براي از دست دادن ندارم اينجا راحتم ؛ مثل خونه ست جايي براي گفتن؛اينجا نيازي نيست به كلمات شاخ و برگ بدي؛ زيباترش كني تا خواننده ها لذت ببرن و بيان كامنت بزارن يا حتي تو پي وي بيان كلي قربون صدقه ي دلت برن؛ از اون جمله هاي حال به هم زن كه هيييچ وقت نيازي بهشون نداشتم؛ چون از راه دور هم دروغ بودنش مشخصه؛ اظهار علاقه هاي دروغين، كلي اغراق ،تو نشون دادن دوست داشتن هاي دروغين؛ جمله هايي كه هيچ وقت باورشون نكردم؛ حتي اگه عزيزترينم باشه؛ مادر ، خواهر،مادربزرگ ،همكار،همكلاسي،دوست و... به نظرم ادمها اگه اون چيزي رو همون لحظه تو دلشونه بگن خوب يا بد حتي وقتي عصباني هستن؛ اگه درونشون هر چي هست بريزن بيرون؛ به لختترين شكل ممكن از كلمات استفاده كنن؛ ارزشش براي شنونده خيييلي بيشتر از دروغهاي كوچيك و بزرگيه كه براي حفظ ظاهر نثار هم ميكنيم؛ هميشه با اين چيزا مشكل داشتم؛ هميشه دوست داشتم بگم: اهاي اقا ، خانوم؛ من خر نيستم؛ ميدونم الان دلت ميخواد سر به تنم نباشه؛ يا بهم حسودي ت ميشه؛ يا ازم خوشت نمياد؛ نيازي نيست دستتو دراز كني به نشانه ي دوستي؛ خيلي وقتا با رك بودن بيش از اندازه م ، دل شكوندم؛ ابروي مادرم رو بردم؛ چون راستش رو گفتم؛ چون پنهون نكردم؛ چون نيازي نديدم؛ نگم : ببخشيد من با طرز فكر شما مشكل دارم؛ تاييد نكردم ؛ حتي تو يه جمع خانوادگي ؛ بعد از عذرخواهي خيلي شيك بلند شدم اومدم بيرون؛ تا گوشهام اراجيف نشنون؛ به نظرم زمان يكي از داشته هاي با ارزش ماست؛ نبايد هدرش بديم؛ نبايد با ادمهاي بيخود بگذرونيم؛ ولي نميدونم چرا ادمها تو نگاه اول؛ تو روزهاي اول اشنايي؛ و حتي تو سالهاي اول؛ "من" رو نميبينن اونا "مني" رو ميببنن كه از "من "تو ذهنشون ساختن سالهاست ، بهتره بگم از وقتي خودمو شناختم ؛ بزرگترين مشكل من تو زندگي همين بوده؛ شايد همين باعث شد داغ يه عشق عميق براي هميشه تو دلم بمونه؛ نميدونم شايدم اشكال از منه؛ دوست داشتم ؛ مني كه هستم رو ببيني؛ مني كه هستم رو دوست داشته باشي؛ عاشق"من" بشي؛ نه اون تابلوي قشنگي كه از "من"ساختي تو ذهنت ، دلت "من"از بس نديده شد؛ يا بهتره بگم كج فهميده شد؛ يه روزي انگار خودشو گم كرد؛ انگار قبول كرد كه بايد اوني باشه كه ادما ازش انتظار دارن دوست دارن؛ نه اوني كه واقعا هست؛ دلم براي "من "تنگ شده ميخواي يه كم از"من" برات بگم؟ . . . "من "ادم ساده اي نيست؛ اون شيشه نيست كه از اين طرف بتوني اون ورش رو ببيني؛ "من"اينه ست؛ "تو" رو اونجوري كه هستي بهت نشون ميده؛ "من" خوب ميفهمه؛ خيلي زود دروغ رو از راست تشخيص ميده؛ اگه حرف نميزنه دليلش كج فهمي نيست؛ نفهمي نيست؛ شايد خيلي بيشتر از همنجس هاي خودش ، به عمق مسائل. دقت ميكنه؛ اما، "من"صبوره؛ ميتونه سالها و سالها صبر كنه؛ بريزه تو خودش؛ اما وقتي ببينه احمق فرض ش ميكنن؛ ديگه صبر نميكنه؛ خط قرمز داره؛ حريم داره؛ نجابت داره؛ وفاداراي بلده؛ از حق خودش نميگذره؛ دروغ براش غيرقابل قبوله؛ چرا فكر ميكني اگه بهش دروغ بگي؛ يا حتي اگه راستش رو نگي؛ "من" نميفهمه؛ ميفهمه ، سكوت ميكنه؛ انقدر طولاني سكوت ميكنه؛ كه يه روز براي هميشه ساكت شه؛ "من"اصلا ارووووم نيست؛ بلده كجا بايد حرف بزنه ؛ صداقت تنها چيزيه كه ميتونه بهش تكيه كنه؛ و يك عمر به پاي اين صداقت بمونه؛ اما هرگز نبايد فكر كني؛ " من" بعد از اينكه دورويي ديد دروغ شنيد ؛ پنهان كاري ديد؛ عدم صداقت رو حس كرد؛ سكوت ميكنه؛ اروم ميشينه؛ يا حتي ميره؛ "من" اصلا ادم ارووومي نيست؛ "من "از سياست اين ادمها بيزاره (تو رو خدا "من" رو احمق فرض نكنيد) چون ميفهمه؛ چشماش خوب ميبينه "من" به خاطرعشقش؛ دنيا رو زير و رو ميكنه؛ به شرطي كه طرفش عاشقي بلد باشه؛ "من" اين روزها خوب نيست؛.........

يك روز گذشت بي "تو"

۸۷ بازديد
يه روز گذشت بي "تو" ؛بعد از چند سال و چند ماه و چند روز يادم نيست؛ امروز اولين روزيه كه هيچ جايي دنبالت نگشتم؛ فقط خدا ميدونه چند بار تا در خونه ت رفتم و برگشتم؛ اما نگاهت نكردم؛ بغض همه ي وجودم رو گرفته؛ ولي از شكستنش خبري نيست؛ نه نخوام نميشه؛ انگار اشكهام يخ زده خيلي وقته؛ عصر كه ميشه سر به بيابون ميزارم؛ نه سر به خيابون ميزارم؛ كوچه پس كوچه هاي شهر رو انقدر پياده راه ميرم كه پاهام خسته شه؛ حتي تا ابد هم طول بكشه صبر ميكنم تا بري؛ بي خبر اومدي ؛ اومدنت عين معجزه بود برام يه اتفاق عجيب؛ طوفاني كه تو به پا كردي ؛ نه ميشه گفت نه نوشت و نه تكرارش كرد؛ راستي من سالهاست نديدمت؛نداشتمت پس اين همه دلتنگي براي چيه؛ دارم هذيون ميگم؛ تب كردم ، همه ي وجودم تو اتيش ميسوزه انگار؛ سخته روزي برسه؛ هموني كه بهت ميگفت "بانوي صاحبدلم" امروز بهت بگه نميخوام باشي به هيچ بهانه اي نمي خوام باشي بگه مخاطب خاص عاشقانه هام تو نيستي بگه برو با يكي شروع كن ميسوزه گلوم وقتي اين جمله ها رو تكرار ميكنم نگاههاي پر از سوال دختركم ،پسركم، بي جواب ميمونه هر شب؛ خوب ميفهمن از خستگي نيست؛ شايد اونا هم يه روزي عاشق شدن؛ شايد اون روز ياد اين روزهاي من افتادن؛ و دركم كردن، يه اعتراف بكنم؟! من هر راهي رو امتحان كردم؛ كه دل بكنم ازت؛ با بدترين و لختترين جمله ها خواستم پلهاي پشت سرم رو بشكنم؛ كه روم نشه دوباره بيام؛ دوباره بخوام كه باشي؛ شايد شرم و حيا و غرور مانع از برگشتنم شد؛ نشد كه نشد كه نشد، همصحبت يه دوست شدم؛ كه شايد بتونم به تو فك نكنم؛ نشد كه نشد كه نشد دوروايستادم؛ به همه رفتارهاي بدت فك كردم؛ بي احترامي هات؛ ناديده گرفتنهات؛ دروغ هات؛بازي هات؛ .... عين بچه ها خودم خودمو گول زدم اخرش هميشه اخرش رسيدم به دوست داشتنت و خودم توجيحت كردم داستان بافتم از نوشته هات احمقانه؛ انقدر گفتم كه باورم شد ؛ "دوستم داري" كه هرگز نداشتي؛ ميبيني حتي جمله هام سروته نداره امشب؛ حالم خرابه؛ امشب شب مهتابه حبيبم رو ميخوام حبيبم الان خوابه طبيبم رو ميخوام؛ ميخوام؛ ميخوام ؛ ميخوام......

تيكه تيكه هاي من

۶۳۵ بازديد
خوبي نوشتن اينجا اينه كه وقت و زمانش مهم نيست ميتوني تو يه روز چندتا پست بزاري مثل فضاهاي مجازي ديگه كسي نمياد ازت بپرسه چت شده امروز؟؟ چرا پشت سرهم پستهاي غمگين ميزاري كسي نميپرسه براي كي مينويسي كسي نميگه خوش به حال اون???? حتي شايد هيچ كس نمي خوندت اينجا اما تو ميدوني نوشتي ميريزي بيرون هرچي هست همه ناگفته هايي رو كه سكوت كردي و پشت لبخند مسخره ت از دوستت همكارت بچه هات مادرت خواهرت پنهونش كردي رو اينجا بالا مياري راستي امروز موهامو كوتاه كردم، خيلي كوتاه مثل ارزوهام،مثل روياهام نميدونم شايد دوستشون داشتي هيچ وقت نگفتي مثل خيلي چيزا كه نگفتي اما من خيال كردم گفتي و من شنيدم گفتي و نوشتي براي "من" و من چه احمقانه تو اين خيال دست و پا زدم سالها از امروز بايد شروع كنم تيكه تيكه هاي خودمو جمع كنم مثل تيكه هاي يه پازل كه هر كدوم لابلاي كلمات "تو"جامونده گفته بودي ها من باور نكردم خواستم فكر كنم اون ادمي كه تو خيالم ساختم از "تو" شعر ميگه براي "من" از"عشق" ميگه وااااي به اين كلمه كه ميرسم ميخوام فرياد بزنم هواااار بكشم بالا بيارم بگم كدوم عشق؟؟؟؟ توهم عاشقي تو ميگي؟؟؟؟ عشق???????? اره خنده م گرفت هيچ مردي عشقش رو پيشكش نميكنه به يه مرد ديگه حالم داره از خودم به هم ميخوره وقتي به لحظه لحظه اين مدت فكر ميكنم كاش يه كمپي بود براي ترك عاشقي ميرفتم تركت ميكردم بي"تو" برميگشتم ميفهمي چي ميگم بي"تو" توي لعنتي كه نميري از من قاطي خونم شدي تو همه ي وجودم ريشه انداختي فك ميكنين توانش رو دارم؟؟؟ بايد بتونم همين

تمومت ميكنم

۱۰۸ بازديد
كم مياوري انكار ميكني و عاقبت ؛ انگار چاره اي جز باور حقيقت نداري دلت ميخواهد فراموشي بگيري اما ؛ نميتواني ساكت باشي دوست داري خودت را برداري ببري جايي كه دست خودت هم به خودت نرسد امان از اين خودت مي داني از چه مي گويم؟! از لحظه اي كه حتي فرياد هم ارامت نمي كند وقتي چوب حراج به لحظه هاي عمرت زده اي ، چه بي ثمر زماني كه حس ميكني نميگنجد اين قلب ، در تنت سكوتي به بزرگي اسمان همه جا را فراميگيرد مدتها بود ميدانستم جايي را تنگ كرده ام در دل "تو" براي بودن ديگري و رسيدن به اين باور چه سخت است براي من پي نوشت: زخمها سرمايه ي ادمي ست ، زخمها رو نبايد فرياد زدبايد تحمل كرد خاطرات مثل لبه ي تيز شيشه ي شكسته ست بزار تيزي خاطرات عذابت بده ، خراشت بده زخمت كنه ، تا تراشيده شه وتيزي ش كم شه پي نوشت٢: برام هيچ حسي شبيه "تو "نيست . . "تو "يي كه پايان هر جست و جوي مني ومني كه مدام گير ميكنم رو واژه "جست و جو" ومني كه مدتهاست دلتنگ گريه اي از ته دلم پي نوشت ٣: امروز بعد از مدتها اومدي سلام كردي ولي بعدش.... ميخواستم اسم اين وبلاگ رو عوض كنم ولي نميكنم اين كارو يه روزي تو بهم گفتي بانوي صاحبدلم هنوزم گير اين ميم مالكيتم ولي از امروز تصميم گرفتم تمومت كنم تمومت كنم براي هميشه بي خداحافظي رفتي خدانگهدار مراقب داشته هات باش

لبهاي باكره

۱۰۴ بازديد
چه خوب كه يه همچين جايي هست كه ميشه نوشت حتي اگه خونده نشه ، نوشته ها ميمونه شايد بعد از سالها اون روزي كه حتي مني نباشه يكي بياد و حرفهاي دلمو بخونه حرفهايي كه هيچ وقت گفته نشد اهلش نبودكه بشنوه گله اي نيست از روزگار تا جايي كه يادم مياد هميشه شبهام سخت گذشته خيلي شبهاي اين ٣٧ سال من بيدار بودم خواب گريزون بود از چشمام شايد چون هميشه منتظر بودم منتظر "تو" انگار ميدونم هستي ،انگار ميدونم مياي بودنت كوتاه بود مثل يه خواب شيرين چه شبهايي كه با خيال تو به اغوش او رفتم اما نبوسيدمش كسي رو كه شبيه تو نبود هميشه برام غريبه بود غريبه موند نوازشهاي يه غريبه و من در خيالم تو رو نوازش كردم هنوز هم لبهام باكره ي بوسه هاي توست من از تصور تو در اغوش ديگري ديوانه ميشوم هذيان ميگويم باز هم شب است من اينجا بي خواب تو انجا بيدار اما در كنار زني ديگر هدر ميروي

شب است و من بي تاب

۱۲۳ بازديد
شب است ومن بي تاب باز خاطره ها به جانم افتاده اند هوسي قديمي؛ جاي تن؛ دستانت كه وجب به وجب مرا را ازبر است؛ تني كه ميداند بعد از تو هرگز نوازش نخواهد شد؛ مگر در دنياي خيال؛ خيال ت كم است ، براي من اين روزها دلتنگم ؛ هزاران بار در اغوش ميكشم تويي را كه حتي يك شب نداشتمت من بستري از دستان تو را ميخواهم من از خوابيدن در بي اغوشي تو خود را ، تو را گم كرده ام بيا يك شب دل به دريا بزنيم؛ چشمانت راببندو بگذار تنت را ببويم لبت را ببوسم و يك دل سير در اغوش بگيرمت تن من سالهاست اغشته شده به عطر توست و هرشب در حسرت حضورت مانده بي انكه بخواهد مردي جز تو ادامه اش دهد بيا جاي لمست را بوسه هايت را پاك كن شبي از همين شبهاي گرم تابستان برگرد و تصاحبم كن راستش من به ته دوست داشتن كه فكر ميكنم باز هم به تو ميرسم