تمومت ميكنم

حرفهاي نگفته بانوي صاحبدل

تمومت ميكنم

۱۱۰ بازديد
كم مياوري انكار ميكني و عاقبت ؛ انگار چاره اي جز باور حقيقت نداري دلت ميخواهد فراموشي بگيري اما ؛ نميتواني ساكت باشي دوست داري خودت را برداري ببري جايي كه دست خودت هم به خودت نرسد امان از اين خودت مي داني از چه مي گويم؟! از لحظه اي كه حتي فرياد هم ارامت نمي كند وقتي چوب حراج به لحظه هاي عمرت زده اي ، چه بي ثمر زماني كه حس ميكني نميگنجد اين قلب ، در تنت سكوتي به بزرگي اسمان همه جا را فراميگيرد مدتها بود ميدانستم جايي را تنگ كرده ام در دل "تو" براي بودن ديگري و رسيدن به اين باور چه سخت است براي من پي نوشت: زخمها سرمايه ي ادمي ست ، زخمها رو نبايد فرياد زدبايد تحمل كرد خاطرات مثل لبه ي تيز شيشه ي شكسته ست بزار تيزي خاطرات عذابت بده ، خراشت بده زخمت كنه ، تا تراشيده شه وتيزي ش كم شه پي نوشت٢: برام هيچ حسي شبيه "تو "نيست . . "تو "يي كه پايان هر جست و جوي مني ومني كه مدام گير ميكنم رو واژه "جست و جو" ومني كه مدتهاست دلتنگ گريه اي از ته دلم پي نوشت ٣: امروز بعد از مدتها اومدي سلام كردي ولي بعدش.... ميخواستم اسم اين وبلاگ رو عوض كنم ولي نميكنم اين كارو يه روزي تو بهم گفتي بانوي صاحبدلم هنوزم گير اين ميم مالكيتم ولي از امروز تصميم گرفتم تمومت كنم تمومت كنم براي هميشه بي خداحافظي رفتي خدانگهدار مراقب داشته هات باش
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.